چشمان بسته
جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ
من چشمانم را میبندم
میبندم چون نمیخواهم گذر عمر را با این سرعت ببینم
نمیخواهم ثانیه ثانیه شاهد حدر رفتن عمرم شوم
من چشمانم را میبندم چون میترسم از گذر زمان
میترسم نتوانم به اندازه ی سرعت این روزها بدوم
من هنوز بزرگ نشده ام
نمیدانم از لحظه های زندگی ام چگونه استفاده کنم
نمیتوانم با تو همراه شوم
نمیتوانم تویی که من را زیر نظر داری و منتظری یک اشتباه از من سر بزند تا به گوش عالم برسانی را بفهمم
نمیتوانم درک کنم چرا مزحکه ی عالم شده ام
آیا چون نمیخواهم ببینم باید سرزنش شوم؟!
تو من را نبین من هم به خدایم قسم تو را نمیبینم
بگذار برای خودم زندگی کنم
نمیخواهم برای اینکه سوژه ای دست تو ندهم مجبور باشم آنگونه که تو میخواهی زندگی کنم
به راستی تو کیستی؟
- ۹۴/۰۲/۰۴